جدول جو
جدول جو

معنی شب نمای - جستجوی لغت در جدول جو

شب نمای
(اَ تَ شُ)
شب نما. رجوع به شب نما شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شب ناز
تصویر شب ناز
(دخترانه)
زیبایی شب، ناز شب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شب نما
تصویر شب نما
ویژگی آنچه در شب می درخشد و نمایان است مانند ساعت شب نما
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب نما
تصویر آب نما
حوض یا جوی آب در خانه و باغ که آب آن نمایان باشد، جایی که آب چشمه یا کاریز به روی زمین می آید، سراب، جایی در مسیر رودخانه یا سیلاب که سنگ فرش و بالاتر از سطح رودخانه است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شب نامه
تصویر شب نامه
هرنوشته ای که شب هنگام و پنهانی میان مردم پخش کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شب یمانی
تصویر شب یمانی
جسمی بلوری حلال در آب با خاصیت قبض بسیار که در نساجی و داروسازی و رنگرزی کاربرد دارد، زمه، سولفات پتاس و آلومینیم، زمج، شبّ، زاج سفید
فرهنگ فارسی عمید
(شَ مَ / مِ)
نامه که در شب نویسند. نامه که نویسند و در شب منتشر سازند. اختفاء و پنهان ماندن نویسنده و نشرکننده را، نوشتۀ بی امضا شبیه به روزنامه در خدمت یا بیان حال کسی که شبها در خانه ها اندازند. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
دهی از دهستان برده بره بخش اشترنیان شهرستان بروجرد. دارای 325 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(نُ / نِ / نَ)
مظهر چشمه و کاریز، بنائی که در آنجا کنند، سراب. کوراب. آل. کتیر. واله. کور. لعاب الشمس. یلمع. عسقل. عساقل. لوه
لغت نامه دهخدا
(بَ نَ / نِ بَ)
رجوع به غیب نما شود:
دلی که غیب نمای است و جام جم دارد
ز خاتمی که دمی گم شود چه غم دارد.
حافظ.
باقی آنچه ضمیر منیر و رأی غیب نمای اقتضا میکند... (تاریخ غازانی چ انگلستان ص 52).
ای امیر عرب ای کآینۀ غیب نمایی
بر سر افسر سلطان ازل ظل همایی.
طراز یزدی
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ شُ مَ)
شب نماینده. (فرهنگ فارسی معین). که در شب نمایان سازد، آنچه به شب جلوه کند و بدرخشد مانند ساعت و پارچه و تابلو. (فرهنگ فارسی معین). که شب متجلی شود. که در شب نموده شود. که به شب هنگام نشان داده شود.
- ساعت شب نما، ساعتی که در تاریکی شب و بی استعانت روشنایی اعداد دوازده گانه منقوش بر صفحۀ آن به چشم آید. ساعت که نقش اعداد دوازده گانه صفحۀ آن از فسفر باشد و بدین سبب در تاریکی شب به دیده درآید و دیده شود.
، برطرف کننده تاریکی. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ پَ رَ)
شب پیما. آنکه در شب راه رود. که شب پیمایی کند، کنایه از شب بیدار. (برهان). شب بیدار و بی خواب. (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) :
ما به فریاد آمدیم از نالۀ شبهای خویش
پرسشی میکن ز رنجوران شب پیمای خویش.
کمال خجندی.
، دردمند، یعنی صاحب درد و آزار. (برهان) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) ، عاشق مهجور و بیقرار. (برهان) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شب نما
تصویر شب نما
آنچه که در شب بدرخشد و نمایان باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب نما
تصویر آب نما
حوضی که آب آن نمایان باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شب خمار
تصویر شب خمار
شب بی یار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شب نامه
تصویر شب نامه
نوشته بی امضا شبیه به روزنامه که شبها در خانه ها اندازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شب نامه
تصویر شب نامه
((~. مِ))
هر نوشته ای که شب هنگام و پنهانی میان مردم پخش کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آب نما
تصویر آب نما
((نَ))
حوض یا جوی آب در خانه یا باغ که نمایان باشد، سراب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شب نما
تصویر شب نما
((شَ نَ))
آن چه به شب جلوه کند و بدرخشد، برطرف کننده تاریکی
فرهنگ فارسی معین